آریل دورفمن این معمای جنایی-موسیقایی واقعی را از دل تاریخ بیرون کشیده؛ سال 1789 است و موتزارت از سر احترام و کنجکاوی بر مزار یوهان سباستین باخ حاضر شده. شایعه است جراح چشمپزشکی باخْ، آهنگسازِ کبیر، را به قتل رساندهاست. چهل سال بعد، موتزارت جوان برای پیداکردن پاسخ این معما در هزارتویی از موسیقی و شرارت گم میشود و در روزگار سرکشیها همراه با آهنگسازان نابغه در سالنهای موسیقی و نجیبخانهها دمخور شارلاتانها و نجیبزادگان میشود. موتزارت با آن صدای گرم و جوانش راوی این معماست؛ در جستوجوی سرنخ سراغ مرگ مرموز فریدریش هندل، موسیقیدان همعصر باخ، رفته و البته سایهی کریستین باخ بهعنوان میراثدار باخ کبیر در تمام این مسیر بر سرش سنگینی میکند و بازماندهی آن جراح متهمبهقتل او را هر دم به جهان زیرینِ مملو از عیش و عشرت میبرد.
مولف
ترجمه
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
آریل دورفمن همیشه روح موسیقی را در آثارش طنین داده است. گویی موسیقی، آنهم در رفیعترین قلههایش، بخشی از جان کلام نوشتن اوست. نویسندهای که چندوجهی بودن حقیقت را در پلیفونیک بودن آواهای درستترین نغمههای تاریخ موسیقی دیده و میبیند؛ از پیوند آنچه میان امر سیاسی و موسیقی در تقابل متجاوز و قربانی با آوای شوبرت در «مرگ و دختر جوان» شکل میگیرد تا همین «آلگرو؛ ترانهی زندگی» که فروشدن در رویا و جادوی ادبیات و موسیقیست که جز با اجتماع دیونگان ممکن نمینماید! داستان ولفگانگ آمادئوس موتزارت که به آرامگاه یوهان سباستین باخ رفته و یقین دارد که چیزی در مرگ بزرگترین موزیسین باروک وجود دارد که خود رازیست ناگشوده مانده. رمان آلگروی دورفمن اما همچنان رمان صداهاست، رمان اصوات و الحان؛ حرکت در مسیر یافتن پاسخ پرسشهایی که تاریخ گویی از همهی ما دریغ کرده و اینبار موتزارت تا ابد جوان قصد دارد آنها را هویدا کند. این آلگروی پرشور با حفظ کیفیت رازوارهی جناییاش، از دل اروپا به اعماق اعصار تاریخ و افسانه می رود، همچون روایت عیاشانهای از زندگی و زمانهی انجمن نوابغ و نجیبزادگان عجیب! دورفمن به مثال کارآگاهی که توامان پژوهشگر تاریخ و موسیقی هم هست، روح زمانهای را در رمانش نشانمان میدهد که بشر هنوز در جدال ایمان و بیایمانی بود!
دیدگاه خود را بنویسید