انسانی، زیاده انسانی سومین کتـاب نیچـه بود و بیـش از دو کتـاب پیشین او، با آنچه استادان و اهل اندیشـه و ادب زمان او بدان خو داشتند متفـاوت بود. سبک آن تازگی داشت و از 638 گزینگویه تشکیـل میشد، یعنی مشـاهدات و تأملات کوتاهی که از یکی دو جمله تا یک بند طولانی در نوسـان بودند و هریک تمـامیت نسبـی داشتند. انتشار این کتاب، جدایی نیچـه از کار آکادمیک را نزدیکتـر کرد و خبر از فیلسوفی داد که در آیندهای نه چنـدان دور ظهور میکند. در ایـن کتاب نیچـه متفکـری است دقیـق، تحلیـلگر، جـدی و خردمنـد که به زدودن اوهـام و شکستن بـتها دسـت میزند، از آنچه فرهنگ زمـانه را تهـدید میکند سخن میگوید، با اندیشهی روشنگری همآوایی و نزدیکـی نشان میدهد و از رمانتیسم واگنری ـ شوپنهـاوری دور میشود. اینجـا دیگر او چیـزی را متعـالی و قهرمـانی و فراانسانی نمیبیند. همهچیز از دید او انسانی، زیاده انسانی است.
مولف
مترجم
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
این کتاب، هدیه ایست به جان های آزاده، آن کس که پاسخ معمای رهایی خویش را یافته و برای آن کس که میخواهد متولد شود. این کتاب، هدیه ای ست به روحی که می خواهد رادیکال باشد. نیچه، جان های آزاده را این گونه معرفی میکند: "کسی دارای یک جان آزاده است که اندیشه او با آنچه که جامعه از او انتظار دارد، متفاوت باشد. در این صورت جان های اسیر، او را به این دلیل که سرچشمه اصول آزادانه اش، یا به علت میل شدید به مطرح شدن است، یا با اخلاقیات دربند آنها همخوانی ندارد سرزنش می کنند. اما در این جا آن پلیدی سخن می گوید که خود به آن چه می گوید باور ندارد. در عمق وجود جان آزاده اهمیت ندارد که عقایدش درست باشد یا خیر. بلکه او کاری بزرگ تر را انجام می دهد، یعنی جدایی از رسوم معمول و عرف جامعه. حتی اهمیت ندارد که او در راهش موفق باشد یا نه. زیرا معمولا حقیقت یا جان حقیقت پژوه همراه اوست." حال، از فلسفه درس می گیرم و در برابر بلندای با شکوه این کتاب، و نویسنده ی آن، سکوت اختیار می کنم. زیرا همان گونه که می گویند، گاهی تنها با سکوت میتوان همچون یک فیلسوف، به فلسفه ادای احترام کرد.
"انسانی بسیار انسانی" (1878) شروع دوره بلوغ نویسندگی فردریش نیچه محسوب می شود. اثری پیچیده که بسیاری از مضامین را کاوش می کند و فاصله چشمگیری با تفکر قبلی وی دارد. در اینجا نیچه وفاداری اولیه خود با شوپنهاور و واگنر را می شکند و چارچوب کلی فلسفه خود را پایه گذاری می کند. بر خلاف بی اعتنایی قبلی نیچه به علم ، اکنون علم را ابزاری برای رد متافیزیک سنتی می داند. او علم را گامی اساسی در ظهور روح های آزاده می داند که پیشگامان فرهنگی خواهند بود. نیچه در “انسانی بسیار انسانی” بیان می کند که این کتاب یادبود یک بحران است: با این کتاب من خود را از ذات خود که متعلق به من نبود، رهایی بخشیدم.
دیدگاه خود را بنویسید