کتابی دیگر از نویسنده ی پرفروش کتاب چارلی و کارخانه ی شکلات سازی. انگشت جادویی داستانی فانتزی است که توسط رولد دال نوشته شده است. داستان توسط دختری هشت ساله روایت می شود که در مزرعه ای در حومه انگلیس بزرگ شده است ، در کنار خانواده ی گرگ که اشتیاق و تمایل عجیبی به شکار دارند. انگشت جادویی توانایی ای است که او هر زمان که به شدت عصبانی می شود ، به صورت ناخودآگاه و غیر ارادی فعال می شود: انرژی ای از انگشت دختر بیرون می آید که هر کسی را که دختر را عصبانی کرده نشانه می گیرد . و او را گرفتار عواقبی می کند که پیش بینی ناپذیرند.
مولف
مترجم
تصویرگر
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
داستان از اینجا شروع می شود که یک روز ، دختر آقای گرگ و دو پسرش را می بینند که از شکار با گوزنی که آنها او را کشته اند به خانه باز می گردند. برای آنها شکار کردن طبیعی است اما دختر اصلا از این کار آنها خوشش نمی آید و سعی می کند آنها را نصیحت کند تا دست از این کار بردارند اما آنها او را مسخره می کنند. دختر با عصبانیت، انگشت جادویی اش را سمت کل اعضای آن خانواده می گیرد: آنها صبح روز بعد بیدار می شوند و می فهمند که به اندازه پرندگان کوچک شده اند و به جای بازوهای خود بال دارند. و این تنها آغاز مشکلات است!
مزرعه ی همسایه ما متعلق به آقا و خانم گرک است. آن ها دو بچه دارند که هر دو پسرند. اسم یکی شان فیلیپ و دیگری ویلیام است. من گاهی به مزرعه شان می روم و با آن ها بازی می کنم. من دختری هشت ساله هستم. فیلیپ هم هشت ساله است. ویلیام سه سال بزرگتر است و ده سال دارد. چی؟ اوه، خیلی خب، باشد. او یازده ساله است. هفته پیش، برای خانواده گرک اتفاق بامزه ای افتاد. سعی می کنم به بهترین وجه آن را برای تان تعریف کنم. خوب، کاری که آقای گرک و پسرهایش بیشتر از هر چیزی دوست داشتند، شکار بود. هر صبح شنبه، آن ها تفنگ های شان را برمی داشتند و برای شکار حیوان ها با پرنده ها به بیشه زار می رفتند. حتی فیلیپ که فقط هشت ساله است، برای خودش تفنگی داشت ..
دیدگاه خود را بنویسید