بادبادک باز

خالد حسینی / زیبا گنجی / پریسا سلیمان زاده / نشر مروارید

از {{model.count}}
محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
تعداد
نوع
  • {{value}}
موجودی: {{ (0 > 2147483646) ? "نامحدود" : (model.stock || 0) }} عدد
کمی صبر کنید...

امیر، پسر یک تاجر ثروتمند کابلی و از قبیله ی صاحب قدرت پشتون ها است. حسن، خدمتکار و همراه همیشگی امیر، از قبیله ی طرد شده و فقرزده ی هزاره ها است. رابطه ی غیرمعمول این دو شخصیت، با تصمیم امیر به ترک دوستش در خلال تنش ها و ناآرامی های قومی، مذهبی و سیاسی سال های پایانی پادشاهی افغانستان، از هم می پاشد و این دو از هم بسیار دور می افتند. اما رابطه ی میان این دو شخصیت، آن قدر قوی است که امیر، برای جبران اشتباهات گذشته در قبال تنها دوست حقیقی اش، مسیری بسیار طولانی را بازمی گردد. رمان بادبادک باز، داستان به یادماندنی و تأثیرگذار یک دوستی نامحتمل بین پسری ثروتمند و فرزند خدمتکار پدرش را به شکلی استادانه روایت می کند؛ داستانی که در کشوری رو به نابودی و اضمحلال اتفاق می افتد و به قدرت دانش، تاوان خیانت، امکان رستگاری و عشق، ایثار و دروغ های میان دو پدر و پسران شان می پردازد. رمان بادبادک باز، رمانی غیرمعمول و قدرتمند است که به یک اثر کلاسیک منحصربه فرد و دوست داشتنی تبدیل شده است.

مولف
خالد حسینی
مترجم
زیبا گنجی / پریسا سلیمان زاده
ناشر
مروارید
موضوع
داستان آمریکایی
شابک
9789645881922
تعداد صفحه
417 صفحه
قطع و جلد
رقعی شومیز
سال و نوبت چاپ
1401 || چاپ بیست و دوم
زبان کتاب
فارسی

در توضیحات پشت جلد کتاب آمده است: بادبادک‌باز داستاني گيرا و احساسي از خيانت و رستگاري است. دريچه‌اي به دنيايي نو با نام زندگي افغان‌ها که عجيب، فريبنده و در عين حال آشناست. خالد حسيني با ايجاد تعادل چشم‌گير مابين وضوح و قدرت، مرزهاي شالوده‌سازي و قصه‌گويي را درمي‌نوردد. برترين نقطه قوت اين داستان دستمايه تقدير و عدالت و فايق آمدن خير بر شر به رغم تمامي عوامل بازدارنده است.

قسمت هایی از کتاب بادبادک باز

ناراحت شدن از یک حقیقت، بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است.

 بابا گفت: «اگر مردی را بکشی، یک زندگی را می دزدی. حق زنش را از داشتن شوهر می دزدی، حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ می گویی، حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی. وقتی تقلب می کنی، حق را از انصاف می دزدی، می فهمی؟»

 گفت: خیلی می ترسم و من گفتم: چرا؟ او گفت: چون از ته دل خوشحالم دکتر رسول. خوشحالی این شکلی وحشتناک است. وقتی دست سرنوشت بخواهد چیزی را ازت بگیرد، می گذارد این طور خوشحال باشی.

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...

محصولات مرتبط