رمان با گاو آهن استخوان مردگان را شخم بزن، اثری است خارق العاده از اولگا توکارچوک که پس از بازگردانی به زبان انگلیسی توجه منتقدین و مخاطبان را به خود جلب ساخته و برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات شد. طنز داستان قوی بوده و در عین حال اثری شفاف، خطرناک و تکان دهنده است. داستانی تحسین برانگیز که سوالات تند و تیزی را درباره ی رفتار بشر مطرح می سازد.
مولف
مترجم
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
ماجرا از این قرار است که در یک دهکده ی دور افتاده در کشور لهستان، انینا دوشیکو روزهای تاریک و سرد زمستان را به مطالعه ی اخترشناسی، ترجمه ی اشعار ویلیام بلیک و مراقبت از خانه های تابستانی ساکنان ثروتمند ورشو اختصاص داده است. با ترجیح دادن حیوانات به همنشینی با انسان ها که دیگر بر کسی پوشیده نیست، شهرت او به گوشه گیر بودن تشدید شده است. اما ناگهان مشخص می شود که یکی از همسایگان مرده است. خیلی زود جسد او در شرایط عجیب و غریبی پیدا می شود. با افزایش سوظن ها، انینا خود را وارد تحقیقات می کند چرا که مطمئن است چیزهای به درد بخوری می داند؛ فقط اگر به او گوش کنند و کسی به حرف هایش توجه نشان بدهد...
رمان با گاو آهن استخوان مردگان را شخم بزن یک اثر هیجانی و خیال انگیز و کاوشی برانگیزاننده در مرزهای کدر و مبهم بین عقل و جنون، عدالت و سنت، اختیار و تقدیر بوده و این سوالات را مطرح می کند که ما چه کسی را سالم و عاقل می دانیم و چه کسی حقیقتا شایسته ی داشتن صدا و مورد توجه قرار گرفتن است.
قسمت هایی از کتاب با گاوآهن استخوان مردگان را شخم بزن
روز بعد، سر گوزن را توی گورستان شخصی ام که کنار خانه ام بود، دفن کردم. زمین را کندم و تقریبا تمام چیزهایی را که از خانه ی پاگنده برداشته بودم، چال کردم. کیسه ی خریدش را هم که هنوز لکه ی خون رویش بود، به نشان یادبود بستم به شاخه ی درخت آلو. یکهو یک مقدار برف ریخت توی کیسه و شب که شد، سرمای هوا آن برف را به یک تکه یخ تبدیل کرد. کلی طول کشید تا توانستم آن زمین سنگلاخی و یخ زده را بکنم. اشک هایم روی گونه هایم یخ زده بود. طبق معمول یک تکه سنگ را گذاشتم روی آن قبر. تا همین الانش چند تا از این سنگ قبرها توی گورستانم دارم. اینجا یک گربه ی وحشی کهنسال را خاک کرده ام. زمانی که این خانه را خریدم، لاشه اش را در زیرزمین پیدا کردم. اینجا هم یک گربه ی نیمه وحشی ماده و توله های کوچکش را. آن گربه موقعی که داشت زایمان می کرد، هم خودش مرد، هم بچه هایش. اینجا هم یک روباه که کارگرهای جنگل او را کشته بودند چون می گفتند هاری دارد. چند تا موش کور هم اینجا خاک کرده ام و یک گوزن که زمستان پیش سگ ها او را دریده بودند. این ها فقط یک تعداد از حیواناتی هستند که مرده شان را پیدا کرده ام. آن ها را که لاشه شان را در جنگل و در تله های پاگنده پیدا می کردم، خاک نمی کردم. فقط می بردم شان یک نقطه ی دیگر تا حداقل یک موجود دیگر بتواند ازشان تغذیه کند. این گورستان جای خوبی است. کنار یک برکه، روی یک تپه با شیب خیلی ملایم. فکر کنم از اینجا بشود تمام فلات را دید. من هم دوست دارم اینجا دفن بشوم و تا ابد از اینجا به همه ی کارهایم رسیدگی کنم.
دیدگاه خود را بنویسید