اگر عقیده ای وجود داشته باشد که چپ و راست، روانشناسان و فیلسوفان، متفکران باستان و مدرن را متحد کرده باشد، آن این تصور ضمنی بد بودن انسان است. این تصوری است که عناوین روزنامه ها و قوانینی که زندگی ما را شکل می دهند هدایت می کند. ریشه های این باور از ماکیاولی تا هابز، فروید تا پینکر در اعماق اندیشه غربی فرو رفته است. به ما آموخته شده که انسان ها ذاتا خودخواه هستند و اساسا منافع شخصی آنها را اداره می کنند.اما اگر این عقیده درست نباشد چه می کنید؟ روتگر برگمن، در کتاب «آدمی»، پرفروش ترین کتاب بین المللی خود، چشم انداز جدیدی را درباره ی 200000 سال گذشته ی تاریخ بشر ارائه می دهد و اثبات می کند که ما برای مهربانی سخت گیر هستیم، بیشتر به دنبال همکاری هستیم تا رقابت و بیشتر تمایل داریم تا به یکدیگر اعتماد کنیم تا اینکه نسبت به یکدیگر بی اعتماد باشیم. در حقیقت این غریزه، اساس تحولی محکمی دارد که به ابتدای هوموساپینس برمی گردد.
مولف
مترجم
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
از زندگی واقعی خرمگس ها گرفته تا همبستگی پس از حمله رعدآسا، نقص های پنهان در آزمایش زندان استنفورد تا داستان واقعی دو برادر دوقلو در دو طرف مقابل هم که به ماندلا برای پایان دادن به آپارتاید کمک کردند، برگمن به ما نشان می دهد که اعتقاد به انسان سخاوت و همکاری صرفا خوش بینانه نیست - بلکه واقع بینانه است. علاوه بر این، تأثیرات زیادی در چگونگی عملکرد جامعه دارد. وقتی فکر می کنیم انسان بدترین است، در سیاست و اقتصاد نیز بدترین ها را به وجود می آورد. اما اگر به واقعیت مهربانی و نوع دوستی بشریت اعتقاد داشته باشیم ، این پایه و اساس تحقق واقعی تغییر در جامعه را تشکیل خواهد داد. چیزی که برگمن در کتاب آدمی با ذکاوت، شوخ طبعی، صراحت و داستانگویی خاص و به یادماندنی اش آن را قانع کننده می سازد.
قسمت هایی از کتاب آدمی (لذت متن)
توفان کاترینا در ۲۹ اوت سال ۲۰۰۵ نیواورلئان را در نوردید. آب بندها و دیواره های محافظی که قرار بود از شهر حفاظت کنند تخریب شدند. بعد از توفان، هشتاد درصد از خانه های منطقه زیر سیلاب رفتند و حداقل ۱۸۳۶ نفر جان خود را از دست دادند. این یکی از مخرب ترین بلایای طبیعی تاریخ ایالات متحد بود. در سراسر آن هفته، روزنامه ها پر بود از روایت های تجاوز و تیراندازی در سراسر نیواورلئان. گزارش های وحشتناکی از دار و دسته های سرگردان، غارت و تک تیراندازی که هلیکوپترهای نجات را نشانه می گرفت داده می شد. داخل استادیوم سرپوشیده سوپردوم که نقش بزرگ ترین پناهگاه شهر را داشت، حدود ۲۵۰۰۰ نفر در هم می لولیدند و برق و آب نداشتند. خبرنگاران گزارش دادند که گلوی دو نوزاد را بریده و کودک هفت ساله ای را بعد از تجاوز کشته بودند.
صدایی که شبیه نفیر گلوله بود در واقع صدای سوپاپ اطمینان یک مخزن گاز بود که عمل کرده بود. شش نفر در سوپردوم مرده بودند: چهار نفر قربانی علل طبیعی، یکی از زیاده روی در مصرف مواد و یکی به دلیل خودکشی. رئیس پلیس مجبور شد قبول کند که نمی تواند حتی یک مورد تجاوز یا قتل را که رسما گزارش شده باشد ذکر کند. حقیقت دارد که تاراج کرده بودند ولی بیشترش کار دسته هایی بود که برای بقا دور هم جمع شده و حتی در برخی موارد همدست پلیس شده بودند.
دیدگاه خود را بنویسید