خرگوش کوچولو در کتاب «شبی که خرگوش کوچولو خوابش نمی برد» تنهاست. او فقط یک تخت دارد که مال خودش است و خواهر و برادری ندارد، برای همین گاهی احساس تنهایی می کند و خوابش نمی برد! خرگوش کوچولو فکر می کند باید پیش یک دوست خوب برود. می رود به خانه سنجاب و می خواهد که آن جا بخوابد. اما با صدای خرچ خرچ از خواب می پرد. سنجاب توی تخت اش دارد بلوط می خورد! خرگوش از خانه سنجاب به خانه راسو می رود. اما از بوی بد بیدار شود! و می رود به خانه جوجه تیغی. اما تیغ های او ریخته توی تختخواب و بدنش را زخم می کند! خرگوش به خانه خرس می رود. اما با صدای غرش خرس از خواب می پرد. به خانه جغد می رود اما جغد برق را خاموش نمی کند! تا صبح می خواهد کتاب بخواند. خرگوش به خانه خودش برمی گردد. نه خرچ خرچ، نه بو، نه تیغ نه غرش و نه نور چراغ! او توی تخت اش راحت می خوابد.
دیدگاه خود را بنویسید