دو پسر بچه بعد از یک جشن تولد، حوالی نیمه شب، از خانه بیرون می زنند و چند کوچه آن طرف تر، ناخواسته، پای شان به خانه ی متروکی کشیده میشود که در آن هیولاهایی با دندان هایی که بیرون زده اند، انتظارشان را می کشند. نویسنده ی داستان نیز به سبب سماجت یک خبرنگار، ناخواسته به جهان هولناک داستانش کشیده می شود، جهانی که در آن هیولاها در حال تکثیر شدن هستند و با ولع انتظار تک تک خوانندگانی را می کشد که به دنبال کشف این جهان اند.
مولف
مترجم
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
نریمان، نامزد ریتا، به همراه دوستش، دکتری که سالهاست از وجود خونآشامها باخبر است، نویسنده را متقاعد میکنند که خونآشامها حالا دیگر، با چاپ رمان جنگل ابر، دست از سر او برنخواهند داشت. آنگاه هر سه به کمک چند نفر از دوستان دکتر راهی خانه مخوف خونآشامها میشوند که حالا به جایی بیرون از تهران نقل مکان کردهاند. آنها قانع شدهاند که حمله بهتر از فرار است. آیا به هدفشان میرسند؟
دیدگاه خود را بنویسید