لیلی، هیچ وقت زندگی ساده ای نداشته، اما این موضوع هرگز او را از تلاش برای رسیدن به زندگی مطلوبش، بازنداشته است. او مسیری طولانی را از محله ی کودکی اش در مین طی کرده و پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، به بوستون نقل مکان کرده و کار و تجارت خودش را راه انداخته است. پس از ملاقات با یک جراح مغز و اعصاب جذاب به نام رایل کینکید، همه چیز در زندگی لیلی، رویایی و فوق العاده جلوه می کند. رایل، قاطع، یک دنده، گاهی اوقات خودرأی و همچنین، حساس و نابغه است و با لیلی بسیار خوب رفتار می کند. لیلی، نمی تواند فکر رایل را از سرش بیرون کند، درحالی که رایل از روابط عاطفی بیزار است. با این که رایل، قانون نداشتن رابطه ی عاطفی را به خاطر لیلی کنار می گذارد، اما لیلی نمی تواند در مورد علت اصلی وجود این بیزاری و نفرت از روابط عاشقانه در ذهن رایل، کنجکاوی نکند. کتاب و کسی نماند جز ما، با ترکیب یک داستان عاشقانه ی جذاب و کاراکترهای بسیار ملموس و قابل همذات پنداری، رمانی گیراست که برای مدت ها در ذهن مخاطبین باقی خواهد ماند.
مولف
ترجمه
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
قسمت هایی از کتاب ما تمامش می کنیم
وقتی پاهامو دو طرف لبه ی پشت بوم می ذارم و این جا می شینم و از طبقه ی دوازدهم به خیابونای بوستون نگاه می کنم، نمی تونم به چیزی جز خودکشی فکر کنم. البته خودکشی خودم نه. اون قدر زندگی م رو دوست دارم که تا آخرین نفس ادامه ش بدم.
توجه م بیش تر به آدم های دیگه س و این که چه جوری سرانجام تصمیم می گیرن به زندگی شون خاتمه بدن. این که هیچ از کارشون پشیمون می شن؟ تو لحظه ی بعد از پریدن و یه ثانیه قبل از تصمیم گیری شون، باید ذره ای پشیمونی تو اون سقوط آزاد و کوتاه باشه. این که وقتی زمین به سمت شون یورش می بره، بهش نگاه می کنن و فکر می کنن. «ای لعنتی! این ایده ی خوبی نبود.
خیلی به مرگ فکر می کنم. خصوصا امروز، با توجه به این که دوازده ساعت پیش یکی از تأثیرگذارترین مرثیه هایی رو که مردم پلاتورای ایالت مین تا به حال شاهدش بودن، تو مجلس ترحیم خوندم. خیلی خب، شاید تأثیرگذارترین نبود، اما به راحتی می تونست افتضاح ترین محسوب شه. فکر می کنم به این بستگی داره که از مادرم بپرسید یا از من. مادرم که احتمالا از امروز به بعد برای یه سال تموم با من حرف نمی زنه.
دیدگاه خود را بنویسید