موسیقی برای آفتاب پرست ها

ترومن کاپوتی / بهرنگ رجبی / نشر چشمه

از {{model.count}}
98,000
83,300 تومان
15%
محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
تعداد
نوع
  • {{value}}
موجودی: {{ (1 > 2147483646) ? "نامحدود" : (model.stock || 1) }} عدد
کمی صبر کنید...

کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی ترومن کاپوتی است که اولین بار در سال 1980 منتشر شد. کاپوتی در این روایت های جذاب و گزارش گونه، از داستان ها و افرادی واقعی بهره می گیرد و آن ها را با هنر و توانایی مثال زدنی خود در قالب داستان هایی خواندنی ارائه می کند: قاتلی اسرارآمیز، شیوه ای عجیب در کار خود دارد و شخصی به شکلی مریض گونه به وسواس فکری درباره ی کودکی دوازده ساله (که هیچ وقت ملاقاتش نکرده) دچار می شود. در این کتاب با خود کاپوتی هم آشنا می شویم، چه در حال سیگار کشیدن با مستخدم خانه اش باشد و چه در حال گپ و گفت با مرلین مونرو. کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها، اثری دلنشین از نویسنده ای است که هنوز هم به عنوان یکی از بزرگترین چهره های ادبی و اجتماعی آمریکا در نظر گرفته می شود.

مولف
ترومن کاپوتی
مترجم
بهرنگ رجبی
ناشر
چشمه
موضوع
داستان کوتاه آمریکایی
شابک
9786002295422
تعداد صفحه
162 صفحه
قطع و جلد
رقعی شومیز
سال و نوبت چاپ
1400 || چاپ چهارم
زبان کتاب
فارسی

قسمت هایی از کتاب موسیقی برای آفتاب پرست ها  

 بعد، دو ماه پیش از این حبس شدنم توی باجه ی تلفن فرودگاه لس آنجلس، از طرف کارآگاهی از کلانتری سن دیگو بهم تلفن شد. زنگ زده بود پالم اسپرینگز؛ آن جا خانه ای داشتم. مودب بود و صدای ملیحی داشت؛ گفت از آن همه مصاحبه هایی که با مجرمان آدم کش کرده ام، خبر دارد و مایل است در این باره چندتایی سوال ازم بپرسد. این بود که دعوتش کردم فردایش با ماشین بیاید اسپرینگز و با هم ناهاری بخوریم.

 آقای محترم تنها نیامد، بلکه همراهش سه تا کارآگاه دیگر از سن دیگو هم بودند. با این که پالم اسپرینگز وسط صحراست، بوی تند ماهی در فضا پیچیده بود. به هر حال وانمود کردم اصلا عجیب نیت که ناگهان جای یکی، چهارتا مهمان دارم. اما مهمان نوازی من اصلا برایشان جالب نبود، راستش زیر بار خوردن ناهار هم نرفتند. تنها چیزی که می خواستند درباره اش حرف بزنند، «رابرت م.» بود. من چه قدر می شناسمش؟ هیچ وقت جلوی من هیچ کدام از آدم کشی هایش را پذیرفته بود؟ شرح مکتوبی از گفت و گوهایمان دارم؟ گذاشتم سوال هایشان را بپرسند و تا قبل این که سوال خودم را بپرسم، از جواب دادن بهشان سر باز زدم: چرا آشنایی من با «رابرت م.» این قدر برایشان جالب بود؟

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...