چاقوی شکاری، نام مجموعه داستانی از موراکامی است که شامل هفت داستان کوتاه می شود. موراکامی فضای خیال گونهٔ هر کدام از داستان ها را طوری روایت می کند که خواننده در مدت کوتاهی خودش را به جای شخصیت های داستان ها قرار می دهد و با روند آن ها پیش می رود: «چاقوی تیزی به نرمهٔ سرم فرو رفته؛ همان جا که خاطرات هستند. تا ته فرو رفته. دردم نمی آید یا رویم سنگینی نمی کند؛ فقط همان جا فرو رفته. و من کناری ایستاده ام و چنان به این صحنه نگاه می کنم که انگار برای یکی دیگر اتفاق افتاده. می خواهم یکی آن را بیرون بکشد، ولی کسی نمی داند چاقو توی کله ام فرو رفته. به فکر آنم که خودم درش بیاورم، اما دستم به آن نمی رسد. چیز عجیبی است. می توانم به خودم چاقو بزنم، اما نمی توانم چاقو را بیرون بکشم. بعد همه چیز بنا می کند به محوشدن. من هم شروع می کنم به محوشدن. فقط چاقو سر جایش هست؛ تا ابد. مثل استخوان جانوری ماقبل تاریخ در ساحل.»
دیدگاه خود را بنویسید