زنها و بچهها با دیدن من پوزخند میزدند، یعنی که عقلش سر جا نیست. جوری رفتار میکردند انگار من دیوانه شدهام. زنان به من میخندیدند و زخم زبان میزدند. میگفتند از تو دیگر هیچ چیز بعید نیست، ممکن است هر کاری بکنی. ار زنی میخواست با من دوست باشد از ترس مردم خودش را کنار میکشید. من هم سعی میکردم چشمم به چشم کسی نیفتد، یا نشنوم از من چه میگویند. دیگر خودم هم رویم نمیشد با کسی رفت و آمد کنم، چون طوری رفتار میکردند که انگار که من هیچام ... چند سال طول کشید تا مردم کمتر سر به سرم بگذارند. البته زنان هنوز هم به من نگاه میکنند ولی دیگر چیزی نمیگویند، طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. اما برای من اتفاقی بزرگتر از این نمیتوانست بیفتد.
مولف
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
قسمت هایی از کتاب در گرگ و میش راه
زن ها و بچه ها با دیدن من پوزخند می زدند، یعنی که عقلش سر جا نیست. جوری رفتار می کردند انگار من دیوانه شده ام. زنان به من می خندیدند و زخم زبان می زدند. می گفتند از تو دیگر هیچ چیز بعید نیست، ممکن است هر کاری بکنی. ار زنی می خواست با من دوست باشد از ترس مردم خودش را کنار می کشید. من هم سعی می کردم چشمم به چشم کسی نیفتد، یا نشنوم از من چه می گویند. دیگر خودم هم رویم نمی شد با کسی رفت و آمد کنم، چون طوری رفتار می کردند که انگار که من هیچ ام ... چند سال طول کشید تا مردم کمتر سر به سرم بگذارند. البته زنان هنوز هم به من نگاه می کنند ولی دیگر چیزی نمی گویند، طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. اما برای من اتفاقی بزرگتر از این نمی توانست بیفتد.
دیدگاه خود را بنویسید