گالری اجساد

مجموعه داستان کوتاه / حسن بلاسم / ایمان پاکنهاد / نشر چشمه

از {{model.count}}
محصول مورد نظر موجود نمی‌باشد.
تعداد
نوع
  • {{value}}
موجودی: {{ (0 > 2147483646) ? "نامحدود" : (model.stock || 0) }} عدد
کمی صبر کنید...

مردمی که هر دقیقه‌ی زندگی‌شان، کابوس دیگران است، به‌واقع کابوس‌های خودشان، هرآن‌چه در خواب می‌بینند، چیست؟ مردمی که هربار از خانه بیرون می‌روند، هربار که پا به کافه‌ای می‌گذارند، هربار که پشت فرمان ماشین‌ها می‌نشینند، سوار اتوبوس‌ها می‌شوند، پشت میزها و صندلی‌های مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها و اداره‌ها می‌نشینند، هربار که راه می‌روند یا می‌ایستند، نمی‌دانند مرگ قرار است از راه گلوله‌‌ای به تنشان برسد یا تیزی سرنیزه‌ای یا موج انفجار ماشینی پارک شده یا یک مسیح عراقی که برای نجات جان مادرش کمربند انتحاری پوشیده! این مردم، مردم داستان‌های حسن بلاسم عراقی‌اند که درهای زندگی به رویشان بسته شده و دوزخ دیگران را زندگی می‌کنند! کتاب «کابوس‌های کارلوس فوئنتس» مجموعه‌ای از دوازده داستان است، روایت‌گر مردمان سرزمینی که مقرر بود تاریخ را بسازند اما خودشان در دل هزارتوی تاریخ گیر کرده و دفن شدند.

مولف
حسن بلاسم
مترجم
ایمان پاکنهاد
ناشر
چشمه
موضوع
مجموعه داستان کوتاه عربی
شابک
9786220109693
تعداد صفحه
157 صفحه
قطع و جلد
رقعی شمیز
سال و نوبت چاپ
1401 || چاپ دوم
زبان کتاب
فارسی

مردمی که هر دقیقه‌ی زندگی‌شان، کابوس دیگران است، به‌واقع کابوس‌های خودشان، هرآن‌چه در خواب می‌بینند، چیست؟ مردمی که هربار از خانه بیرون می‌روند، هربار که پا به کافه‌ای می‌گذارند، هربار که پشت فرمان ماشین‌ها می‌نشینند، سوار اتوبوس‌ها می‌شوند، پشت میزها و صندلی‌های مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها و اداره‌ها می‌نشینند، هربار که راه می‌روند یا می‌ایستند، نمی‌دانند مرگ قرار است از راه گلوله‌‌ای به تنشان برسد یا تیزی سرنیزه‌ای یا موج انفجار ماشینی پارک شده یا یک مسیح عراقی که برای نجات جان مادرش کمربند انتحاری پوشیده! این مردم، مردم داستان‌های حسن بلاسم عراقی‌اند که درهای زندگی به رویشان بسته شده و دوزخ دیگران را زندگی می‌کنند! کتاب «کابوس‌های کارلوس فوئنتس» مجموعه‌ای از دوازده داستان است، روایت‌گر مردمان سرزمینی که مقرر بود تاریخ را بسازند اما خودشان در دل هزارتوی تاریخ گیر کرده و دفن شدند. داستان‌های کتاب، از سلیم عبدالحسین زاده‌ی بغدادی شروع می‌شود که هرچه از خودش، نامش و تبارش فرار کرد، بازهم نتوانست از سرنوشت شوم خون روی پیاده‌‎روها فرار کند، حتا در آمستردام! یا علی از بصره که استخوان‌های مادرش را برداشت و راهی سرزمین‌هایی شد که دیگر هیچ نرینه‌ای نتواند آزارش دهد. قصه‌های بلاسم، قصه‌های سرزمینی‌ست که سال‌هاست هیچ رحمی در آن نیست، نه برای جن و انس و نه حتی برای خرگوشی از منطقه‌ی سبز!

دیدگاه خود را بنویسید

  • {{value}}
این دیدگاه به عنوان پاسخ شما به دیدگاهی دیگر ارسال خواهد شد. برای صرف نظر از ارسال این پاسخ، بر روی گزینه‌ی انصراف کلیک کنید.
دیدگاه خود را بنویسید.
کمی صبر کنید...