اثری است از گی دو موپاسان به ترجمه محمود گودرزی و چاپ انتشارات افق. این داستان به قلم یکی از بزرگترین نویسندگان قرن نوزدهم فرانسه نگاشته شده و روزگار کارمندی دولتی را که برای ماجراجویی، هر هفته در یکی از محافل برگزاری تفریحات پاریسی ها به سر می برد با زبان طنز و تلخ به تصویر می کشد و حوادث عجیبی را که برای او رقم می خورد به نمایش می گذارد.
مولف
مترجم
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
خداوندا! انگار خودش بود! برای هماهنگ کردن ضربات پاروها با صدای تیزش یکی از ترانههای قایقرانان را میخواند و وقتی برابر پاتیسو رسید، دست نگه داشت. آنگاه با انگشتها بوسهای برایش فرستاد و فریاد زد: «ای خنگ خدا!»
دیدگاه خود را بنویسید