نمایشنامههای بکت در بستر قرن بیستم دورهای انتقالی را مشخص میکنند: دورهای انتقالی از مدرنیسم تا پسامدرنیسم. آثار او تصاویری از فرسایش ارائه میدهند که در آن جهان و افرادی که در آن زندگی میکنند به آرامی، اما به ناگزیر رو به افول میروند. «در انتظار گودو» و «آخر بازی» دو نمایشنامهای است که شهرت و جهانیشدن را برای بکت به ارمغان آورد، با این همه او اعتقاد داشت که این موفقیت بر سوتفاهمی بنیادین استوار است و منتقدان و مردم به طور یکسان بر تفسیری نمادین و تمثیلی از اثری اصرار ورزیدهاند که همواره برای پرهیز از تعریف تلاش کرده است. مایکل وارتون، منتقد و استاد ادبیات فرانسه در دانشگاه یونیورسیتی کالج (لندن) حق را با بکت میداند، با این حال یکیک مخاطبان را در مخالفت با او محق میشناسد و خود در بازخوانش این دو نمایشنامه بر کنایههای فلسفی این دو اثر تأکید میورزد. ساموئل بکت در سال ١٩٦٩ جایزه نوبل را از آن خود کرد.
مولف
ترجمه
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
قسمت هایی از کتاب آخر بازی
مغزت را به کار بنداز، می توانی؟مغزت را به کار بنداز، تو روی[سیاره ی]زمین هستی، هیچ علاجی برای آن وجود ندارد!
هیچ چیز خنده دارتر از ناراحتی نیست، این را از من داشته باش... بله، بله، ناراحتی، مضحک ترین چیز توی دنیاست. و ما در ابتدا با اختیار می خندیم و می خندیم. اما همیشه همینطور باقی خواهد ماند. بله، مثل داستان خنده داری است که بیش از حد آن را شنیده ایم، همچنان در نظرمان خنده دار است اما دیگر به آن نمی خندیم.
من عاشق نظم هستم. برای من یک رویا است. دنیایی که در آن، همه ساکت و ساکن هستند و همه چیز در آخرین جای خود و زیر آخرین گرد و غبار قرار دارد.
دیدگاه خود را بنویسید