خاطرات یک گاو خود زندگینامهنویسی گاوی است که در دل جنگ داخلی اسپانیا به دنیا آمده. مو که همۀ عمر خود را گاو بوده، روزی صدای ندای درونیاش را میشنود که به او میگوید خواب و راحتی دیگر بس است و وقتش رسیده که او در زندگیاش تحولی ایجاد کند.
مولف
مترجم
ناشر
موضوع
گروه سنی
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
جوایز
زُفی تنها جلو خانهشان بازی میکند. او قابلمۀ قراضهای دارد. خُرده کاغذ و چمن در آن ریخته و به هم میزند. کمی بعد سِرافینا پیش او میآید. سِرافینا در همسایگیِ آنها زندگی میکند. آنها بهتازگی به آنجا اسبابکشی کردهاند. سرافینا زُفی را در حال بازی تماشا میکند. زُفی با خود میگوید: «آن دختره هم مثل من چه زانوهای کثیفی دارد.» سپس میپرسد: «اسمت چیست؟» «سرافینا.» زُفی میخندد. «چه اسم مسخرهای!» سرافینا میپرسد: «اسم تو چیست؟»
دیدگاه خود را بنویسید