کلوین با همۀ سار کوچولوها فرق دارد، چون همیشه نوکش توی کتاب است! یک روز کلوین موقع کتاب خواندن متوجه میشود کلمهها را کمی تار میبیند. اول فکر میکند اشکال از کتاب است. اما کتابدار بهد او میگوید که شاید چشمهایش مشکل پیدا کردهاند. کلوین پیش چشمپزشک میرود و دکتر به او عینک طبی میدهد. وقتی سار کوچولوها کلوین را با عینک میبینند، مسخرهاش میکنند. کلوین ناراحت میشود و به جنگل میرود. توی جنگل برایش اتفاق بدی میافتد. آیا کلوین میتواند با استفاده از چیزهایی که توی کتابها خوانده، جانش را نجات دهد؟
مولف
مترجم
تصویرگر
ناشر
موضوع
گروه سنی
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
سارکوچولو، داستان پرنده کتابخوانی است به نام «کلوین». او با بقیه سارها فرق دارد و زمانی که همه سارها از لانهشان بیرون میروند تا سر و گوش آب بدهند و ببینند در دنیا چه خبر است هر کدام از آنها یک چیزی پیدا میکند. یکی از آنها علف و یکی از آنها کرم و یکی دیگر آب و دیگری گل پیدا میکند اما کلوین قصه ما یک کتاب پیدا میکند. بنابراین زمانی که سارها به کارهای روزمره خود مشغول میشوند کلوین سرش توی کتاب بود و داشت حروف الفبا و کلمه و جمله یاد میگرفت. او شبها کتاب میخواند و حتی خواب میبیند که خودش روزی نویسنده بزرگی شده است. در جلد دوم، سارکوچولو، مواظب باش! کلوین (سار کوچولو) عینکی میشود و چشمهایش خوب نمیبیند. در کتابخانه کتابی درباره چرخ نخریسی بر میدارد و در جای همیشگی مینشیند و مشغول خواندن آن میشود. یکدفعه با تعجب میگوید: ای وای! اینجا که نوشته «اژدرها»، نه «اژدها»! چرا نوشتههای کتاب اینقدر تارند؟ اما او نمیتوانست درست ببیند و بخواند. نزد خانم کتابدار میرود. خانم کتابدار که اسمش خانم خیلی کتابخوان است به کلوین میگوید: شاید چشمهایت مشکل پیدا کردهاند کلوین جان. به هرحال مشکل کلوین مشخص و معلوم میشود که او به یک دست عینک احتیاج دارد. او به شهر درختستان میرود تا از دکتر برای چشمهایش عینک بگیرد اما... .
دیدگاه خود را بنویسید