کتاب "پیراهن های همیشه" با عنوان فرعی "مردان فوتبال : تک نگاری ها" اثری است به قلم "حمیدرضا صدر"، که علاقمندان به مستطیل سبز و نبرد بی پایان بر سر توپ را عمیقا شگفت زده خواهد کرد. همانطور که از عنوان "مردان فوتبال : تک نگاری ها" پیداست، "حمیدرضا صدر" در این کتاب، تک نگاری هایی از ستارگان کهن و نو در دنیای هیجان انگیز فوتبال را ارائه کرده است. خیل کثیری از طرفداران فوتبال در ایران، با لحن جذاب و تهییج کننده ی "حمیدرضا صدر" به عنوان منتقد فوتبالی آشنا هستند و این لحن مهیج، در کتاب "پیراهن های همیشه" نیز به چشم می خورد. هر فصل از کتاب، به ستاره ای درخشان در آسمان این ورزش پرطرفدار می پردازد و در میان این ورزشگاه پرستاره که "حمیدرضا صدر" آن را "پیراهن های همیشه" نام نهاده، اسم دو بازیکن شاخص و برجسته ی ایرانی که طرفداران زیادی به آن ها تعلق خاطر دارند، به نام های "ناصر حجازی" و "همایون بهزادی" به چشم می خورد.
مولف
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
هر یک از ستارگان ساق طلایی این کتاب، روزگاری همچون یک جنگجوی پولادزره در زمین چمن برای رویاهای خود و رویاهای هزاران کودک، نوجوان و جوانی که می خواستند یک روز در آن زمین ها بازی کنند، جنگیده اند و از جسم و روح خود، برای ورزش محبوبشان و از آن مهم تر، برای اتحادی که فوتبال میان مردم دنیا به وجود می آورد، مایه گذاشته اند. نام افراد سرشناس زیادی در کتاب "پیراهن های همیشه" با تک نگاری های زیبای "حمیدرضا صدر" ثبت شده که از قدیمیان این رشته ی ورزشی نظیر "جوزبه مئاتزا"، "آلفردو دی استفانو"، "پله" و "یوهان کرایف" گرفته تا جدیدترین چهره های درخشان فوتبالی نظیر "زلاتان ایبراهیموویچ"، "لیونل مسی" و "کریستیانو رونالدو" سخن گفته است.
قسمت هایی از کتاب پیراهن های همیشه
دست به کمر ایستاد و برای لحظاتی منگ و مات به نقطه ی نامعلومی خیره ماند. باور نمی کرد چه شده. سرش کمی پایین آمد، آفتاب پاسادنا داغ تر شد، ولی گرمای آتش ظهر کالیفرنیا را حس نکرد. کرخ شده بود، صدایی نمی شنید، در حالت بی وزنی قرار داشت، پایش بر زمین بود، ولی زمین را حس نکرد. قرار نبود قصه این طور تمام شود. نه قرار نبود، ولی تمام شده بود. فوتبال چه بی رحم بود، چه ناسازگار، چه تلخ. او را برده بالای بالا و کوبیده پایین پایین. آن روز هفدهم ژوئیه بود، فینال جام جهانی 1994 در پاسادنا. برزیل از چهار ضربه پنالتی اش سه تا را گل کرده بود و ایتالیا از چهار ضربه دو تا را. وقتی روبرتو باجو توپ را به هوا زد، یعنی تمام. یعنی جشن پیروزی از نوع برزیلی، یعنی عزا از نوع ایتالیایی.
اسپانیایی ها می گفتند «فقط دو دروازه بان وجود داشته: ریکاردو زامورا روی زمین و پتر مقدس در بهشت.» زامورا همان بازیکنی بوده که دروازه اش را چنان مهروموم کرده که جایزهٔ بهترین دروازه بان اسپانیا در هر فصل را به نامش مزیّن کرده اند: جایزهٔ زامورا. زامورا هم برای بارسلونا بازی کرده و هم برای رئال مادرید، هم برای تیم ملی کاتالونیا و هم برای تیم ملی اسپانیا. زامورا انقلابی نبوده. در توفان جنگ داخلی اسپانیا، بیمی از نه گفتن به چپی ها و جمهوری خواهان به دل راه نداده. برابرشان ایستاده و تا آستانهٔ اعدام پیش رفته. جمهوری خواهان و کمونیست ها نفرت انقلابی شان را از زامورا پنهان نکرده اند؛ زامورا که هم از چپ ها نفرت داشته و هم از جدایی طلب ها. زامورا که در بارسلونا به دنیا آمده و برای بارسلونا و اسپانیول بازی کرده و با پیراهن رئال هم چشم ها را خیره کرده. زامورا که با پیراهن تیم ملی کاتالونیا به میدان رفته، ولی از جدایی طلبان بیزار بوده، همین طور از چپ ها. گفته اسپانیایی هستم، نه کاتالان. انقلابی نبوده و انقلابی نبودنش را پنهان نکرده و تا مرز اعدام هم پیش رفته، ولی جان به دربرده و شده افسانهٔ دروازه بانی اسپانیا.
دیدگاه خود را بنویسید