کتاب ایوانف، نمایشنامه ای نوشته ی آنتون چخوف است که اولین بار در سال 1887 وارد بازار نشر شد. در زمانی که ملودرام ها و کمدی های فرمول بندی شده بر تئاتر روسیه حکمرانی می کردند، چخوف گونه ای جدید از دراما را خلق کرد که از زندگی روزمره، عواطف و آرزوهای مردم عادی پرده برمی داشت. نمایشنامه ی ایوانف، مردی را به تصویر می کشد که اسیر انفعال و کمال گرایی شده است. این کتاب که اولین نمایشنامه ی بلند چخوف به حساب می آید، عناصر موجود در آثار کمدی و ملودرام تراژیک را در هم می آمیزد. ایوانف، بیش از اندازه باهوش و بیش از اندازه خسته است که بتواند زندگی روزمره ی خود را تحمل کند. او مردی کمال گراست و شیفته ی زن زیبا و جوانی شده که چارچوب های اخلاقی اش را به چالش می کشد و اتفاقاتی تراژیک را برایش رقم می زند.
مولف
مترجم
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
قسمت هایی از کتاب ایوانف
پاپا خودم هم حس کرده ام که یک چیز ناجوری هست... که آنطور که باید و شاید نیست، نه آنطور که باید. کاش می دانستی چقدر احساس ستمدیدگی می کنم! تحمل ناپذیر!... بیشتر از هر موقعی می ترسم! مثل این است که او را درست نمی شناسم و هیچ وقت هم نخواهم شناخت.
ساشا (به دکتر لووف): «خوب فکرش را بکنید؛ خودتان را می شناسید یا نه؟ موجود احمق بی عاطفه! [دست ایوانف را می گیرد] نیکلای، بیا از اینجا برویم! پدر بیا.» ایوانف: «برویم؟ کجا؟ یک لحظه صبر کن، من به همه ی این حرف ها پایان می دهم! حس می کنم جوانی در من بیدار می شود. همان ایوانف دیرین باز به حرف درآمده!
گوش کنید، آقایی که خیلی شریف هستید! وقتی خانمی را همراهی می کنید، به هیچ وجه خوشایند نیست که مرتب شرافتتان را به رخش بکشید! شاید کار درستی باشد ولی بسیار کسل کننده است. هیچ گاه با خانم ها از خیرخواهی و صداقت تان صحبت نکنید، بگذارید خودشان به این موضوع پی ببرند.
دیدگاه خود را بنویسید