کتاب عناصر و خاستگاه های توتالیر پر حجم ترین کتاب و به گمان بسیاری اثر اصلی هانا آرنت است او در سال نخست این کتاب را به زبان انگلیسی و با عنوان خاستگاههای توتالیتاریم منتشر کرد اما خیلی زود از پی انتشار کتاب به زبان آلمانی نیز بر آمد و با همت خود او در سال ۱۹۵۵ نسخه ی آلمانی کتاب با عنوان "عناصر و خاستگاههای حاکمیت توتالیتر" منتشر شد. آرنت خود در پیشگفتارکتاب شرح می دهد که به هنگام بازنویسی کتاب به آلمانی تغییراتی از تکمیل تا حذف اعمال کرده است، بدون آن که در ساختار کلی کتاب دست برده باشد. اما چنان که پیداست، نسخه ی آلمانی کتاب قدری (شاید حدود پانزده درصد) پرحجم تر از نسخه انگلیسی است و از آن جا که چند سال پس از نسخه انگلیسی نوشته شده و نویسنده نیز مجال یافته است از توانایی های زبان مادری اش در نگارش بهره برد، نسخه آلمانی در کل ویراستی جذاب تر به نظر میرسد.
مولف
مترجم
ناشر
موضوع
شابک
تعداد صفحه
قطع و جلد
سال و نوبت چاپ
زبان کتاب
کتاب سه فصل دارد. «یهودی ستیزی»، «امپریالیسم» و «توتالیتاریسم" . در ایران هر یک از این فصول به صورت کتابی جداگانه ترجمه شده است. آرنت بخش یهودی ستیزی را را با تحلیلی در مورد ظهور یهودستیزی در اروپا آغاز می کند ، به ویژه با تمرکز بر موضوع دریفوس. سپس وی در مورد نژادپرستی علمی و نقش آن در امپریالیسم استعمارگرایانه ، که خود با گسترش نامحدود سرزمینی و اقتصادی مشخص می شود ، بحث می کند.. آرنت ریشه های امپریالیسم مدرن را تا انباشت سرمایه اضافی در کشورهای اروپایی در طول قرن 19 ردیابی می کند. این سرمایه نیاز به سرمایه گذاری در خارج از اروپا داشت که تولید کننده باشد و برای محافظت از سرمایه گذاری ها باید کنترل سیاسی در خارج از کشور گسترش می یافت. وی سپس "امپریالیسم قاره ای" (پان ژرنالیسم و پان اسلاویسم) و ظهور "جنبش ها" را جایگزین خود برای احزاب سیاسی می کند. این جنبش ها با دولت و ضد پارلمان سالاری دشمنی دارند و به تدریج یهودی ستیزی و انواع دیگر نژادپرستی را نهادینه می کنند. آرنت نتیجه می گیرد که در حالی که فاشیسم ایتالیایی یک جنبش اقتدارگرای ناسیونالیستی بود ، نازیسم و استالینیسم جنبش های توتالیتر بودند که به دنبال از بین بردن همه محدودیت ها بر قدرت جنبش بودند.
قسمت هایی از کتاب عناصر و خاستگاه های حاکمیت توتالیتر
برای این قاعده مثالی بهتر از یهودی ستیزی وجود ندارد. پهودی ستیزی زمانی به اوج خود رسید که یهودیان کار کردشان در حیات عمومی و نفوذشان را از دست داده بودند و جز ثروتشان هیچ نداشتند. وقتی هیتلر به قدرت رسید بانک های آلمانی ای که یهودیان بیش از صد سال بود جایگاهی کلیدی در آنها داشتند، پیشاپیش تقریبا «یهودی زدوده" شده بود و یهودیت آلمان با چنان شتابی شمار و نفوذ خود را از دست میداد که آمار محو شدن آن را در عرض چند دهه آتی اش پیش بینی می کردند. گرچه باید مراقب بود فرایندهایی را که به لحاظ آماری فهم شده است با تحولات تاریخی واقعی اشتباه نگرفت پیش بینی های آماری را بیش از حد باور نکرد. اما می ارزد که این زحمت را به خود دهیم و در نظر گیریم از دیدگاهی آماری تعقیب و ریشه کنی یهودیان آلمانی چونان شتاب بخشیدن به فرایندی به نظر می رسد که فارغ از این نیز گریزناپذیر بود.
همچنان بسیار می شنویم که می گویند اگر از قضا یهودی ستیزی هسته و نقطه تبلور ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیستی را ساخته امری تصادفی بوده است. گمان می کنند این سماجت تزلزل ناپذیر سیاست رایش سوم در این مسئله هیچ سازشی نمی شناخت و در نهایت به ریشه کنی همه یهودیان یافت شده در حوزه قدرت هیتلر انجامید، با توضیحاتی روان شناختی در باره نوع تعصب ورزی نیمه روان پریشانه توضیح پذیر است. تنها وحشتی که در پی فاجعه نهایی پدید آمده بود و مشکلات مستقیمی که از بی میهن و بی کشور ماندن بازماندگان ایجاد شده بود، باعث شد مسئله یهودیان به منزله پرسشی سیاسی مطرح و جدی گرفته شود اما این مانع آن نشد که همچنان مانند گذشته در ارزیابی ناسیونال سوسیالیسم، آنچه نازی ها خود مدعی بودند کشف اصلی شان است (همانا نقش قوم یهود در سیاست بین الملل) و آنچه به منزله هدف اصلی شان اعلام شده بود (همانا پیگرد و در نهایت ریشه کنی یهودیان در کل جهان) صرفا به عنوان بهانه و نوعی ترفند تبلیغاتی کم بها انگاشته شود.
دیدگاه خود را بنویسید